شهید جاویدالاثر احمد مختاری

برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگ، روی عکس کلیک کنید.

شهید جاویدالاثر احمد مختاری

برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگ، روی عکس کلیک کنید.

شهید جاویدالاثر احمد مختاری

احمد مختاری، متولد: 1340
مفقود الاثر در عملیات بیت المقدس: 1361

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

 

 

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد

 

برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز

که سلیمان گل از باد هوا بازآمد

 

عارفی کو که کند فهم زبان سوسن

تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد

 

مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من

کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد

 

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغ دل بود به امید دوا بازآمد

 

چشم من در ره این قافله راه بماند

تا به گوش دلم آواز درا بازآمد

 

گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست

لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد

 

- شعر از حافظ

- خواننده: حسام الدین سراج، آلبوم "نگاه آسمانی"

 
به یاد احمد

موزیک حمید عسگری دربارۀ شهدای مفقودالاثر  

(عنوان: 39 هفته، ترانه سرا: کاظم موسوی)

 


                                                         

                                     

چقدر روی تنت ترکش نشست و رگای خاکو پر کردی با خونت

که دست بردار نیست این خاک حتی یه لحظه از پلاک و استخونت

 

تو آغوش خدا خوابیدی شاید که دیگه قصد کردی بر نگردی

کدوم حاجت رو می خواستی بگیری که حتی دست و پاتم نذر کردی

 

واسه روزای بی دردی که دارم میون خون تو اوج درد بودی

خدا می دونه که بی تو چی میشد تو تنهایی یه لشگر مرد بودی

 

چقدر قدم زدی میدون مینو که من هر جا قدم میذارم امنه

چجوری خاکتو دیوار بستی که حتی خونه بی دیوارم امنه

 

برای این که من آروم باشم چقدر توی دلت آشوب میشد

تو که هر روز زخمات تازه تر بود بگو زخمای تو کی خوب میشد

 

یه جوری پر کشیدی از زمین که به اوج آسمون نزدیک تر شی

نخواستی رو زمین ردّت بمونه خودت خواستی که مفقودالاثر شی

 

واسه روزای بی دردی که دارم میون خون تو اوج درد بودی

خدا می دونه که بی تو چی میشد تو تنهایی یه لشگر مرد بودی

 

چقدر قدم زدی میدون مینو که من هر جا قدم میذارم امنه

چجوری خاکتو دیوار بستی که حتی خونه بی دیوارم امنه

 

به یاد احمد


              عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری              

بار هجران و وصالت به دلِ شاد کشم

...

سال ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید

انتظار فرج از نیمه ‌خرداد کشم


(قسمتی از شعر امام خمینی قدس سرّه)

به یاد احمد

یا علی ابن ابی طالب

در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز جمعه 61/2/10 با صدور رمز (بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابیطالب) به قرارگاه‌های: 

قدس: شامل لشکر۱۶ زرهی، تیپ ۵۸ تکاور ارتش، لشکر یک قدس سپاه

قرارگاه فتح: شامل لشکر ۹۲ زرهی اهواز، تیپ ۵۵ هوابرد، تیپ ۳۷ زرهی شیراز ارتش، لشکر ۳ فتح سپاه

قرارگاه نصر: شامل لشکر ۲۱ پیاده و تیپ ۲۳ نیروی مخصوص ارتش، لشکر ۵ نصر سپاه

دستور اجرای نبرد بزرگ بیت‌المقدس اعلام شد. پس از ابلاغ فرمان حمله، چراغ‌های سالن عملیات قرارگاه کربلا خاموش شد و مراسم دعای کمیل برپا شد. در میان هم‌همه ذکر و دعا و گریه حاضران، از دستگاه‌های بی‌سیم گاهی صدای یگان‌ها شنیده می‌شد که یکدیگر را صدا می‌زدند...

احمد عزیز، سرباز دلاور تیپ 58 تکاور ذوالفقار در آن حماسه بیاد ماندنی، جاودانه شد...

و حالا 36 سال از آن فراق می گذرد.


تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست

از کوچه ما کاش گذر داشته باشد

(شاعر: مرتضی امیری اسفندقه)


* فیلم شعر خوانی آقای اسفندقه در حضور رهبر انقلاب: دریافت

حجم: 28.6 مگابایت
به یاد احمد


می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را 
می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را


محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را


بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت 
چونانکه التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


(قیصر امین پور)

به یاد احمد


                                                دستان او مأوای دستان دگر بود 
                                                 او جانش از آیینه هم آیینه‌تر بود 

پروانه‌ها در گرد او پر می‌کشیدند 
گلها به زیر پای او سر می‌کشیدند 

او مثل گلهای بهاری بود در عشق 
در منتهای بی‌قراری بود در عشق 

او خستگی را در سفر باور نمی‌کرد 
جز با خدا، شبهای خود را سر نمی‌کرد 

(افشین علاء)
به یاد احمد

شعر از: عبدالجبار کاکایی

اجرا: فریدون آسرایی و خشایار اعتمادی

دریافت

 

 

 

به نام خدا

 

 باز مثل هرشب کسلم

غصه نشسته رو دلم

 

می گن بازم شهید میاد

یه عالمه خیلی زیاد

 

دسته گلای بی زبون

گمشده های بی نشون

 

یه ریزه خاکسترشون

دوریزه انگشترشون

 

یه تیکه استخون سر

یه شاخه گل ، یه بال و پر

 

یه دگمه ی پیرهنشون

یه ذره خاک تنشون

 

تابوتای یه اندازه

تو هر کدوم یه سربازه

 

ابره که بر تن می زنه

باده که شیون می زنه

 

تابوتا خیس آب می شن

دسته گلا خراب می شن

 

می پیچه تو شهر و دهات

عطر سلام و صلوات

 

ای مادرای مهربون

بچه هاتون بچه هاتون

 

دسته گلایی که دادین

به کربلا فرستادین

 

حالا با تابوت اومدن

با بوی باروت اومدن

 

سر ندارن ، پا ندارن

چشم تماشا ندارن

 

مادرا از خدا می خوان

با گریه و دعا می خوان

 

تابوتا رو باز بکنین

بچه ها رو ناز بکنین

 

هر کجا اسپنده و دود

تا کور بشه چشم حسود

 

اما بویی عجیب میاد

بو کنی بوی سیب میاد

 

می گن کسی که پا بشه

زائر کربلا بشه

 

سر به بیابون بذاره

تو عاشقی جون بذاره

 

اون جا که آفتاب می شینه

باغ گل سیب می بینه

 

بچه های نجیب من

پاره گلای سیب من

 

رو عشقتون پا نذارین

حسینو تنها نذارین

 

به یاد احمد

(نفر وسط)


بسم الله

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود


هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد 
مادری فرزند خود را هدیه کرد


در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد


آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد


دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت


زندگیمان در مسیر تیر بود 
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود


آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد


هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است


تن به خاک و بوی یاسش می رسد 
بوی باروت از لباسش می رسد


دشمن افکنهای بی نام و نشان 
پوکه ی خونین شده تسبیحشان


کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی


(افشین مقدم)

به یاد احمد

در کنار پدر (نوروز 1361)


روی بنما پاره تن وقت هجران تا به کی؟

هر شب یلدایی ام، بی ماه تابان تا به کی؟


دل همه احوال یادت جان جانانم بیا

بی وفایی کردنت بر حال زاران تا به کی؟


(شاعر: سید شهرام عقیلی)

به یاد احمد

(نفر اول از سمت چپ)


ای خوشا ز خود رفتن، مست خلسه ای خونین
سرخوش از سماعی سرخ، عارفانه رقصیدن
معنی شکوفایی است، ترجمان والایی است
مثل غنچه خندیدن، چون جوانه روییدن

(قیصر امین پور)


به یاد احمد


بسم الله الرّحمن الرّحیم


جاری است در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین هشت آسمان


این جا پرنده های زیادی رها شدند
باید خطاب کرد به این دشت آسمان


دشتی که در قدم قدم خاک روشنش
دنبال رد پای خدا گشت آسمان


در پیشواز آن همه پرواز، بارها
تا این دیار آمد و برگشت آسمان


ای دشت بر غروب تو سوگند لحظه ای 
از خون کشتگان تو نگذشت آسمان 

(سیّد محمّدجواد شرافت)

به یاد احمد